جدول جو
جدول جو

معنی قدم بر سر چیزی نهادن - جستجوی لغت در جدول جو

قدم بر سر چیزی نهادن
(دی دَ / دِ وَ شُ دَ)
قدم بر سر چیزی زدن. قدم بر سر چیزی کشیدن. کنایه از پامال کردن. (آنندراج) :
سهم تو نهاده است قدم بر سر چیپال
عز تو فکنده است فزع در دل فغفور.
معزی (از آنندراج).
بدان زهره دستت زدم در رکاب
که خود رانیاوردم اندر حساب
کشیدم قلم بر سر نام خویش
نهادم قدم برسر گام خویش.
سعدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قدم بر سر چیزی نهادن
رها کردن وا گذاشتن
تصویری از قدم بر سر چیزی نهادن
تصویر قدم بر سر چیزی نهادن
فرهنگ لغت هوشیار